_ کِی رسیدی؟؟
دیشب . وقتی بهت زنگ زدم هنوز فرودگاه بودم . دوس داشتم اولین کسی باشی که از اومدنم با خبر میشی
_چرا ؟؟
تصور میکردم خوشحال میشی ولی تصور آدما همیشه درست از آب درنمیاد
_ آره تصور آدما هیچوقت درست از آب در نمیاد
واسه بحث کردن اینجا نیستم . هنوزم همون محله ی قدیم زندگی میکنی؟
_ آره همون جا هستم . ساختموناش بزرگتر شدن و آدماش سنگی تر. تابستوناش مش اکبر نیست که آلاسکا بفروشه و زمستوناشم تو هیچ خونه ای کرسی روشن نمیشه . هنوز همون جا هستم
اون محله منو یاد یه چیز میندازه .
_یاد چی؟!
یاد سنگ ، کاغذ ، قیچی . یادته هرکاری که قرار بود انجام بدیم سنگ کاغذ قیچی می کردیم؟؟ برای اینکه کی مشق های اون یکی رو بنویسه . برای اینکه امروز کی اون یکی رو آلاسکا مهمون کنه . برای اینکه کی خراب شدن اسباب بازیامون رو گردن بگیره
_ آره یادمه . همیشه ی خدا هم تو می بردی
نه من نمی بردم . تو می باختی . من همیشه سنگ میآوردم . تو اینو می دونستی و همیشه قیچی می آوردی . تو همیشه دوست داشتی من برنده بشم حتی به قیمت باختن خودت . پول تو جیبیاتو آلاسکا می خریدی .مشقامو می نوشتی و کتک خراب کردن اسباب بازی ها رو به جون می خریدی . تو می باختی تا من ببرم
_ بالاخره فهمیدی . آره بچه که بودی خیلی قشنگ میخندیدی. ولی حالا چشات خیس هستش
چیزی نیست حساسیت دارم
_بغضتم واسه حساسیته؟
نه . واسه باختنه . تو کاری کرده بودی که من همیشه ببرم . من به بردن عادت داشتم . وقتی رفتم یکی اومد تو زندگیم . سر خیلی چیزا سنگ کاغذ قیچی میکردیم . چیزای مهم . من سنگ می آوردم و اون کاغذ . هر بار من سنگ می آوردم ولی اون همیشه کاغذ بود .
_پس تو هم مثل من گیر افتاده بودی؟
نه اشتباه نکن . من نمی باختم که اون ببره . من سنگمی آوردم که ببینم یه بار . فقطیه بار برنده شدن من رو انتخاب میکنه . که نکرد . تو چی؟ تو بعد از من با کسی سنگ کاغذ قیچی بازی کردی؟
_نه . من فهمیدم که تو زندگی خیلی بهتره که دُنگ آلاسکاتو خودت بدی . مشقاتو خودت بنویسی و اشتباهاتت رو گردن بگیری . ولی همیشه تو زندگی همه ی آدما یکی هست که بهش باختن رو به بردن ترجیح میدی
بزنیم؟ سر صورت حساب این دو تا قهوه ای که نخوردیم .
_ باشه . حاضری ؟! سنگ . کاغذ . قیچی
درباره این سایت